عسلعسل، تا این لحظه: 5 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره
غزلغزل، تا این لحظه: 5 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

دو فرشته کوچولو

خبر دادن به خانواده شوهر

خونه خاله شوهرم دعوت بودیم برا شام ،به مناسبت تولد پسرش خانواده شوهرم هم اونجا دعوت داشتن اخر شب ساعت یک  ،یک و نیم بود که ما باخودمون اوردیمشون  خونمون تو یه جعبه نوشته گذاشتیم و با یک جفت جوراب دادیم دست مادر شوهرم مادر شوهرم در جعبه رو باز کرد و دوبار نوشته رو خوند اما نفهمید منظور چیه محمد برادر شوهر کوچیکم که کنارش بود فهمید به همه نگاه کرد بهد خودشو بغل کرد گفت ،مبارک عمو شدیم ;-) همه خوشحال بودن چهره همه دیدنی بود ...
30 مرداد 1397

غربالگری اول

تو تاریخ 4بهمن ماه نود شیش رفتیم سنو گرافی این اولین بار که بابا شما دوتارو میبینه برای اولین بار منو بابا تصویرتون رو دیدیم و صدای قلبتون رو شنیدیم  بابا حسین خیلی هجان زده بود ،تو همین سنو جنسیتتونم فهمیدیم :-) دکتر سنو گرافی شما سلماز پیری بود که همه میگفتن جنسیت هر کسی رو گفته همون بوده و کاملا دقیق برسی میکنه ;-) اما تو همین سنو گرافی گفت: تیغه بینی یکی از شما دوتا کوچلو تشکیل نشده و هفته بعد باید دوباره برم پیشش این اولین عکس شما عشقولی ها بود هفته بد یعنی ده بهمن ماه دوباره من و مامان زری «مامان بزرگتون » رفتیم برا سنو گرافی دکتر کمی نگاه کرد و گفت ؛دوقلو اصلا دوست ندارم بفرستمت برای ازمایش امینو سنتز پره بینی...
22 مرداد 1397

قلب غزل

ده روز بعد از زدن قلب عسل  ساک دوم رو رفتم برا سنو تا ببینم قلب داره یا پوچ شده که فهمیدم اونم قلبش تشکیل شده میزنه :-) مامان خوشبخت ترین زن دنیاست  که شما دوتا خوشگل رو داره البته اون موقع ما نمیدونستیم شما دوتا فرشته کوچلو دوتا دختر جیگرید :-*
21 مرداد 1397

خبر دادن به خانواده مامانی

از خانواده خودم خاله شکوفه و خاله سارا ،محدثه و دایی حمید به اضافه مامان خبر داشتن از زمان گرفتن ازمایش و رفتن سنو گرافی اما شب چله همه خونه خاله شکوفه دعوت بودیم که تو یه جعبه نوشته گذاشتم و دادم دست بابا احد بابا دوبار نوشته رو خوند بعد خاله ستاره گفت چرا دوتا سیسمونی بعد کامان زری گفت چون دوتا هستن  همه جیغ زدن و خوشحالی کردن اقا نجات شوهر خاله ستاره براتون شعر گفت اندک اندک ،اندک اندک  فسقلی ها میرسند :-) یه کک هندونه ای هم خریده بودیم که روش نوشته بو فسقلی ها در راهند ;-) ...
21 مرداد 1397

قلب عسل

تو این روز بود که با انجام سنو گرافی واژینال بهم گفتن  دوتا ساک بارداری دارم یکی کوچیکتر و یکی بزرگتر ساک کوچیک که مال عسل سادات جونم هستش قلبش تشکیل شده بود تو تاریخ 96/8/17 شیش هفته و یک روز که باردارم :-) دکتر بهم گفت :بروده روز دیگه بیا تا قلب ساک دوم رو دوباره چک کنیم ببینیم تشکیل شده یا نه منم با خوشحالی و هیجان از تشکیل قلب عسل جونم گفتم چشم و از اتاق امدم بیرون 
21 مرداد 1397

خبر دادن به بابا حسین

وقتی فهمیدم قلب عسل میزنه  دوتا ساک بار داری دارم خیلی خوشحال بودم یه جعبه شکلات خریدم شیرینی دادم بعد بلافاصله زنگ زدم  حسین گفت چه خبر ؟ گفتم حسین بیچاره شدیم دوتا ساک بارداری دارم احتمالا دوقلو باشه :-) خندید گفت :خاک تو سرت ، دوتا باشن چه بهتر :-)
21 مرداد 1397

ازمایش

تو این روز بود که منو بابا از هیجان نمیدونستیم چه کار کنیم ،حتی نمیدونستیم که شما دوتا هستید اما وقتی امدم خونه خاله شکوفه گفت احتمالا دوقلو هستش چون عدد بتاش بالاست :-) بعد این ازمایش منو بابا شک کردیم شاید اشتباهی شده  برای همین دوباره ازمایش دادم ...
20 مرداد 1397
1